ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز
ز وحدت رستم از غرقاب وحشت ز رستم گشته است از جاه بیزن
نشاید در چمندل تنگ بودن بدین رنگ و صفا بی رنگ بودن
نیست کار حق بازی خود را مباز آنچه بردیم از تو باز آریم باز
زنخوت بر گلی خندید بسیار که ای پز مرده روز کامرانی است
تو تاعت حق می کنی به امید بهشت نه نه تو عابدی بلکه مزدوری تو
وحی آمد که این چه فکر باطل است رهرو ما اینک اندر منزل است
تا توانی دلی به دست آور دل شکستن هنر نمی باشد
در دایره ی قسمت ما نقطه ی تسلیمیم حکم آنچه تو فرمایی امر آنچه تو بخواهی
یکی آمد صدایم کرد و رفت در قفس بودم رهایم کرد ورفت
به زودی بعیت های بیشتری خواهیم گذاشت